میتونم تو لحظههای بیكسيت، واسه تو مرحم تنهايی باشم میتونم با يه بغل ياس سفيد، تو شبات عطر ترانه بپاشم .. میتونم از آسمون قصهها، واسه تو صد تا ستاره بچينم میتونم حتی اگه دلت نخواد، واسه تو روزی هزار بار بميرم .. با تو به هر جا برسم، توی خواب اسمتو فرياد بزنم میتونم قصهی ديوونگيمو، توی كوچههای شهر داد بزنم .. میتونم تا به هميشه پا به پات، توی هر قصه كنارت بمونم میتونم زير پر ستارهها، واست از ليلی ومجنون بخونم .. میتونه نگاه مهربون تو، منو تا مرز شقايق ببره میتونه قشنگی برق چشات، منو از ياد حقايق ببره .. میتونه صدای گرم خندههات، همه قصههامو رؤيايی كنه میتونه گرمای مهربونيهات، همه زندگيمو مهتابی كنه .. میتونه وجود سرد و خستمو، شوق ديدار تو مبتلا كنه میتونه حس غريب بودنت، دردای زندگيمو دوا كنه .. میتونی توخستگیهای تنت، به من و شونهی من تكيه كنی میتونی با يه نگاه زير چشم، دل كوچيكمو ديوونه كنی .. میتونن رازقیيای باغچهمون، تا هميشه بوی دستاتو بدن میتونن حتی اگه خودت نگی، واسه من از عشق تو خبربدن .. يادت در ذهنم .. عشقت در قلبم .. و عطر مهربانيت در تمام وجودمه .. عزيزم محبت را در پاکی نگاهت .. صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم .. و بدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودنه
نظرات شما عزیزان: